معماري مساجد از صور"جلالی" تا زیبایی شناسی "لطف"

نویسنده: فرشته خوش کلام- ارائه شده در دومین همایش هنر نبوی.(زمستان88)

(هرگونه برداشت از مطلب با درج مأخذ بلامانع است.)

مقدمه

معماري عرصه و تجلي گاه آرمان ها و مفاهيم و بنيان هاي فکري معمار است، آنچه به آن مي انديشد و هر آنچه را که به آن باور دارد در تجسم احجام و اشکال تجلي مي يابد. معماري جلوه ي باورهائي است که از سرچشمه هاي جوشان يک نظام زيبائي شناسي مبتني بر آرمان ها نشأت گرفته است. از آرمان هاي هنرمند معمار که آن نيز اساساً سرمنشأ ديني و نوع جهان بيني وي دارد. انسان در مواجهه با خداوندگار خويش گاه او را به صفات جمال در مي يابد، گاه به جلال. «اين که چرا اين يا آن قوم به مقوله ي"جمال" تکيه مي ورزند و قومي ديگر به مقوله ي "جلال" به سبب تنيدگي نسبت استحساني و هنر و هنرمندي آدمي است با همه ي حرکات و سکنات مرگ و زندگي او.»(ملاصالحی1378. 40) هم چنین در ادیان و آئین های مختلف نوع نگرش در وجود معبود متفاوت است و از آن بالاتر معبودها چهره های مختلفی از خود نشان می دهند.

هنرمند مسلمان در ديدي جامع نگر خداوند را در هر دو وجه جمال و جلالي دريافته است.گاه خود را به دامان پر مهر يار جميل مي افکند و گاه مقهور اجلال جلوه ي جلال حضرت حق مي شود، و از اين روست که برخلاف معماري هاي آئيني ديگر که يا جلالي اند يا جمالي، معماري دوران اسلامي معماريي است جمالي ـ جلالي. خداوندگار هنرمند مسلمان نه چنان غضب آلود و قهار چون "يهوه" يهود در او مي نگرد که ظهورش در اثر تهي از ظرافت و زيبائي شود و نه چنان "برهمن" هندو لطيف و ظريف است که ظهورش هنرمند معمار هندو را در خلق نگاره ها و ظرائف باقي گذارد. هنرمند مسلمان پروردگار خويش را به« يا من له الجمال و الجلال» (دعاي جوشن کبير) مي شناسد.

پيشينه صورت های جلالي و جمالي

به قدمت حضور انسان در کره خاکي، و پاي نهادنش بر اين آفريده ي نگارين آفريدگار، آثاري که رنگ و بوي هنر از آن به مشام مي رسد؛ از ابتدائي ترين بشر غارنشين تا انسان متمدن امروزين به چشم مي خورد. هنر در جان و روح آدمي سرشته است، چه آنکه روحي در جان آدمي دميده شده است که سرمنشأ زيبايي و زيبايي آفريني است. (فنفخت فيه من روحی) و آدمي به پشتوانه روح خدائي خود، به محض حضور در ارض و روزگار، آفريده است و جوهره ي جان خويش را به نمايش عالميان در آورده است. هنر و مصنوعات هر قوم و هر دوره اي ملهم از نوع نگاه ايشان به هستي و شيوه ي زندگي و منبعث از آرمان ها و مفاهيم و بنيان هاي فکري و عقيدتيشان بوده است. (و مي باشد.) و مسلم آنکه فطرت خداجوي آدمي هماره رنگي از آئين و مسلک خويش را در رنگين کمان هنرنمائي خويش به جاي گذاشته است.

يکي از صفات و ويژگي هائی که همه انواع هنر در همه ي دوره هاي تاريخي را شامل مي شود، "جمالي" يا "جلالي" بودن هنرهاست. بدين معنا که به اقتضاء  همان ارزش ها و باورهائي ـ عموماً ديني و آئيني ـ که به آن ها اشاره شد در دوره اي از دوران ميل به هنرهاي جلالي و صور جلاليه شدت گرفته است و در دوره اي ديگر و يا هنر قومي ديگر بيشتر آثار متضمن مفاهيم جمالي و ميل به ظرافت بوده است.  به عقيده ملاصالحي:« اينکه چرا اين يا آن قوم و يا اين يا آن دوره بر مقوله "جمال" تکيه و تأکيد ورزيده و قومي و دوره اي ديگر به مقوله "جلال"به سبب همين درهم تنيدگي استحساني و هنر و هنرمندي آدمي است، با همه حرکات و سکنات مرگ و زندگي او.» (ملاصالحی1373. 40) ملاصالحی1 در این مقوله ضمن بیان آراء اندیشمندان و پژوهشگرانی چون ولف لین به بسط این مقوله می پردازد.«به باور ولف لين2: در دوره هايي که خدامحوري بر تفکر، تعقل و نظام دانايي و ارزشي فرهنگ ها سيطره داشته، ذائقه زيبايي شناختي در آثار هنري با تعين جلالي ظهور کرده است و در دوره هايي که انسان مداري و ارزش هاي بشري سيادت مي کرده، خلاقيت و هنر و هنرمندانگي و ذائقه زيبايي شناختي تعين جمالي داشته اند.»(ملاصالحی1387. 206)هم چنین«ميشليس3 انديشمند معاصر يونان در زمينه استحسان ـ که بيش ازديگران به اين نکته توجه کرده است ـ ادواري که هنر و هنرمندي آدمي در صورت جمالي تعين و تحقق يافته است آن دوره را انسان سالاري(Anthropocraty) دانسته. بدين معنا که "خود بنياد" و انديشه آدمي است که مرزها و چارچوب هاي چنين تعيني را با تکيه بر تناسب ها و تعادلها و تقارن ها که از خصلت هاي صور جمالي مي باشد، مشخص نموده و به تماشا مي نهد. در چنين دوره اي مقياس ها و نسبت ها، انساني است.اما دوره اي که خداسالاري(theocraty) معيارها  و مقياس هاي الهي ظهور نموده و هنر و هنرمندي آن دوره تعين و صورت جلالي داشته و فضاي حاکم، فضا و نماي جلالي است که به تماشا درآمده. او هنر هلني عصر کلاسيک را هنر مقوله "جمال" يا هنر جمالي دانسته و هنر عهد مسيحي غرب را "جلالي" و بيزانسي را نيز جلالي با تلفيق از مقوله جمال که از ميراث يوناني بهره جسته است مي داند. نکته مهم اينجاست که ما بدانيم تعين و ظهور هر يک از اين مقوله ها را چگونه مي شود احساس و ادراک کرد.» (ملاصالحی1373. 40)

از جلال تا لطافت در هنرهای اسلامی

در مورد هنر اسلامي « واقعيت اين است که هنرهاي اسلامي و اساساً ديد زيبايي شناسانه اسلام، نه جمالي و جمال مدار به معناي هلني آن بوده و نه آنکه جلالي و جلال مدار به معناي مسيحي.»(ملاصالحي ب1375. 56) ديدي که اسلام از جهان و انسان ارائه مي دهد همه حسن است. (ملاصالحي ب1375. 59) و حسن نه رنگ مطلق جمالي است و نه بروز يکباره جلال. اجلال هيبت الهي است در آميخته با ظرافت صورت هاي جمالي، درهم تنيدگي پيچان حلقه هاي زلف جمال يار است در پناه قامت استوار جلوت جلال، که توأمان در آثار متجلي مي شوند، در آميختن آب و آتش است، تناسب به هنگام و درخور ايستائي و حرکت، مهرباني و قهر، بالندگي و خشوع، تناهي و نامتناهي، بعد و قرب و دفع و جذب.

در کتب آسماني و ديني نيز فراوان به اين آيات و نشانه هاي سرشار از اجلال و صفات جلالي برمي خوريم.آيه ي شريفه ي:" لو انزلنا هذا القرءان علي جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشيه الله" (حشر. 21 ) از مصاديق بارز يک طنين اجلالي است، که عبادالله را متوجه حضور و حاکميت مطلق پروردگار مي کند. «همچنين موارد و نمونه هاي بسيار ديگر نيز در قرآن وجود دارد که آشکارا نيروي خلاق و روح آفرينشگرانه کلام الهي را که به يک آن ارداه خداوند، عالم را فيض وجود مي بخشد، بيان مي کند. بي ترديد آيه «... و اذا قضي امرا فانما يقول له کن فيکون» (اسراء. 2) ازجلالي ترين نمونه هاست.»(ملاصالحي ب1375 .53)

هنر و تعين صور جلالي ، جمالي و پرلطف

جمال، جلال، ظرافت، لطف و يا هر یک از صورت هاي متفاوت بيان حسن و زيبايي در هنر و آثار هنري به شيوه اي بيان مي شوند که خصوصيات منحصر به فردي را در اثر ايجاد مي کنند و از آن رهگذر حالات و روحيات گوناگوني را نيز در مخاطب بر مي انگيزند.ممکن است مقوله هائي  مانند «جمال» و «جلال» و «لطف» و «تراژيک» در استحسان از بعد و نظرگاه استحساني  طرح شوند، لکن در فلسفه نيز هر کدام موضوع و مقوله مورد بحث فلسفه قرار گرفته اند و با آنکه در دين خاصه در قلمرو عقيده اسلامي « حسن» و «جمال» و « جلال» و«لطف» با معناي صفات «جماليه» و «جلاليه» اي که از مبدأ فيض برعالم هستي پرتو افکنده و با تجربه باطن و شهود و مشاهدت به حضور بر وجود منکشف مي شود و مرتبه اي از مراتب تجلي و ظهور حق مي باشند، همواره معنا و مفهوم غني تر از چارچوب مفاهيم و مصطلاحات استحساني داشته اند.( ملاصالحی1373. 39)

صور جلالی

 مقوله ي «جلال» در دو صورت خود را می نمایاند یکی در صورت و دیگری در معنا.«اساساً بيان جلالي و احساسي که در ما برانگيخته گاه منبعث ازتأکيد بر حجم، ماده و وسعت ماده بوده است و گاه نيز تأکيد بر معنا داشته است.»(ملاصالحي ب1387. 208) صور جلالي در کليت اثر هويدا مي شوند و صور جمالي(که عموماً توأم با صور ظرافت و لطفند) در اجزا. و اساساً «آنچه مهم است حسن ظهور در هر مقوله اي است.»( ملاصالحي1373. 40)از ديدگاه ملا صالحي، صور جلالي بر القاي "پويايي" و"بالندگي" و "تحرک" در احساس و ادراک ما شناخته هستند.«خلاصه آنکه "دفع و جذب"، "توقف و حرکت"، "حقارت و عظمت"، "بعد و قرب"، "هراس از فنا" و "عشق به بقا و ابديت"، "شکنندگي و درماندگي"، "استواري و بالندگي" همه حالات و تأثراتي هستند که در مواجهه با صورت هايي که تعين و ظهور و بيان جلالي دارند، در نفس ما برانگيخته مي شوند که با خوف و خشيت و حيرت و يا جسارت مأنوس و انباز شدن با واقعيتي که مشحون از عظمت است و قدرت و استواري لايتناهي بودن توأم مي باشند.»(ملاصالحي ب1375. 53) البته انگیزش و احساس و ادراکی که از صور زیبایی و به خصوص صور جلالی در فرد ایجاد می شود، تا حدی به نوع نگرش ذاتی فرد، تأثرات آئینی، استعدادها، ارزش ها، باورها و اعتقادات او بستگی دارد.

بسط و شناسایی این ویژگی ها در جهت شناخت مقوله های استحسانی مؤثر خواهد بود، لذا ضمن شیوه ی تعین مقوله های زیبایی شناسی جلال، جمال و لطف؛ به بررسی دقیق تر این ویژگی ها خواهیم پرداخت.

1. غلبه معنابر صورت

صورت های جلالی چه آنگاه که به واسطه ی تأکید بر معنا  ملموس می شوند و چه آنگاه که به دلیل تکیه بر حجم و وسعت ماده محسوس، همواره تأکید بر معنا دارند. اشاره کردیم که امر متعال فی نفسه جلالی است. لیکن این جلالت در سایه و زمینه ی صور دیگر قرار دارد. چه آنکه با ظهورش همچون رعدی خواهد غرید و توان بازشناسی و دریافت و ادراک آن برای آدمی میسر نمی باشد. امر والا یا مقوله ی زیبایی شناسی جلال همواره کشش به درون  و تکیه بر ایده و معنا دارد و اگر در صورت های جمال نیز ظاهر شور همواره بار سطوت و جلالت در معنویت معنای آن نهفته و پنهان است. مانند معنایی که از حجم عظیم گنبد متبادر است. گنبد با حجم عظیمی از مواد و ابعاد درست معنا را نشانه گرفته است، تمثیلی از آسمان است و استعارتی از عروج.

2. ترکیب پیکروار

صورت های جلالی همواره بر کلیت و در معماری بر کلیت بنا اشاره دارند. جامعیتی که اندام گون است و در حال رشد و بالندگی، نه چونان ترکیبی که در صور جمال است هندسی و متقارن. اتفاقاً  این ترکیب بر سیطره ی بخشی یا عنصری بر عنصر دیگر دلالت دارد. چونان تصویری از کهکشان و یا تمثیلی از یک درخت. مانند آنچه در بستر شهر اسلامی اتفاق می افتد. بافتی ارگانیک و در هم پیچیده و آرام خفته در دل دشت یا در دامنه ی کوه و به ناگاه سیطره ی حجم، فرم و نقش گنبد و گلدسته های مساجد. سیمای شهر در نقطه ای اوج می گیرد و باز فرو می نشیند.

3. اقتدار و وزانت

هندسه ی نامتقارن و اندام وار، سلطه ی عنصری بر دیگر عناصر و آنهم با تکیه بر معنایی الهی و معنوی در عین خوف و احترام، قرین و انباز آرامشی می شود که در سایه ی عظمت و الوهیت اطلاق اقتدار و وزانت بر آن می شود. چونان اقتداری که ورودی مسجد جامع یزد بر آن تکیه زده است. و یا آن نوع وزانتی که معطوف به حجم ماده و عظمت بناست که در معماری مجموعه ی مسجد جامع اصفهان به وضوح آشکار می شود.

4. پویایی

در مقایسه با مقوله ی جمال ، صور جلالی را پویا دانسته اند. البته آن نوع حرکت و پویایی که در صور جلالی جلوه می کند، متفاوت از حرکت و تحرکی است که در صور جمالی و یا پرلطف ظهور می کند. جلالت امری است متعال و جنبش و حرکت انگیزی آن نیز در همین راستاست. در مواجهه با صور جلالی، اندیشه و درون آدمی و چالش و تکاپو می افتد. متأثر از ابهت و جلالت هنر مبهوت و مشوش می شود، به امن و آرامش رهنمون می شود و بار دیگر خود را در چنبره ی عظمت و سطوت گرفتار می یابد و برانگیخته می شود. این واقع شدن در بین حالات متقابل و متضاد ، بالا و پائین رفتن ها و حقیر و بزرگ شدن ها، امید به رحمت و خوف از اجلال و قهر آدمی را به تفکر وامی دارد. در حقیقت حرکتی که حاصل صور جمالی یا لطیف است، در صورت بیشتر اتفاق می افتد تا معنا، اما چون امر والا یا جلال خود تکیه بر معنا دارد، پویایی و تحرکی از نوع درونی و انفسی ایجاد می کند. و به قول مولانا جان را در بوته ی سودا قرار می دهد:

عشق شوری در نها ما نهاد

جان ما در بوته ی سودا نهاد

5. تکیه بر اصل تقابل

در تقابل قرار دادن یا به هم پیچیدن عناصر متضاد، همچون تاریکی و روشنی، تنگنا و فراخی، تشویش و اطمینان، خوف و رجا، قرب و بعد، سکون و حرکت، حزن و سرور، فنا و بقا، تناهی و نامتناهی، ایستایی و پویایی، کثرت و وحدت و در کل پدیده های متضاد فیزیکی و وجودی همواره در شکل بخشی به صورت های جلالی تأثیرگذار بوده است. از ره آورد این دوگانه ها ویژگی های دیگر صورت های جلالی همچون پویایی و توجه به معنا و بیکرانگی نیز حاصل می شود. سربرافراشتن تک مناره ها در دشت ها، اعلام قطعی حضور گنبد قابوس در دشت گرگان و در تقابل قرار دادن یک عنصر عمودی در افق دشت در معماری، تکیه بر تضاد خطوط افقی و عمودی در شکل گیری خط ثلث ـ که قهراً از مظاهر صور جلالی است.ـ از جمله ی این صورند.

6.عظمت و سطوت

جلال و جلالت توأم و قرین با واژه ی عظمت است. عظمت چه از بعد تکیه بر حجم و ابعاد وچه از بعد بار معنوی و معنایی  احساسی از خشیت و کرنش در آدمی ایجاد کرده  و بر متانت و علو  تأکید می ورزد. این علو معنوی و این آرامش روحانی، شانه به شانه ی شکوه (ایمان و عقلانیت) نوعی بهجت و نشاط توأم با شرم حضور و ادب و کرنش عمیقاً روحانی را در فرد ایجاد می کنند . مانند آنچه حضور در بیت الله الحرام و همجواری و طواف گرد خانه ی کعبه خدا نصیب انسان می کند.

7. مقیاس شکنی

یکی دیگر از جلوه های ظهور صورت های جلالی در شکستن مقیاس ها و اندازه های ریاضی و هندسی است . به عنوان نمونه، هندسه و ریتم  تکرار شونده ی طاق ها و تویزه های بازار به یکباره در چهارسوق شکسته شده و مقیاس آن در ارتفاع و ابعاد تغییر می کند. و به واسطه ی این برتری در مقیاس و اندازه ها، حالتی جلالی می یابد.

8. توجه به بیکرانگی

از آنجا که جلالت فی نفسه متعالی است، آنچه در آن صورت شکل می گیرد، نمی تواند  هدفی جز جدا ساختن روح و جان آدمی از بستر خاکی و مادی حیات او فراهم آورد. صورت های جلالی سرشار از حیات درونی و سیر انفسی اند. و احساسی از ابدیت را در انسان بیدار می کنند. کشاکش و حرکت و پویایی حاصل از صور جلالی، آدمی را تا مرز حیرت و بهت زدگی و از آن ره تا بیکرانه ها و آن سوی مرزهای مادی رهنمون می کند. خصوصاً هنگامی که در تلفیق و همسویی با صور پرلطف ظاهر می شود.

 صورت های جمالی

دکتر ملاصالحی متذکر می شود که احساس و حالتي که به هنگام مشاهده و مواجهه ما با آثار هنري متعين در صور جمالي در ما برانگيخته مي شود تفاوت هاي جدي  با حالت و احساس ما در مشاهده يک اثر متعين در صورت جلالي دارد. (ملاصالحي1373. 40) «يک اثر متعين در صورت جمالي همواره در تناسب اجزا و اندازه هاي عالي خود غنوده است. به برکت همين تناسب اجزا در يک اندازه و ترکيب عالي در نخستين مواجهه، حواس و ذهن و انديشه ما خود را مجذوب و غافلگير صورت زيباي آن يافته و با انس و عشق و شور و شعف در زيبايي آن سهيم شده و وجدان ما به تحسين آن برانگيخته مي شود. خرسندي، شعف، احساس آرامش، تحسين، علاقه و عشق حالاتي هستند که صور جمالي هميشه در همان نخستين تماس، روح ما را در خود متوقف مي کنند. اينکه مقوله جمال و تعين آن را در هنر ايستا دانسته اند، به همين سبب است.» (ملاصالحی1373. 40) این ایستایی و توقف ناشی از غافلگیر شدن در برابر جذبه ای است که یک اثر با صورت جمالی ایجاد می کند. تلاوت آیاتی از قرآن که به لطف و مهربانی پروردگار و یا توصیف بهشت موعود اشاره دارد، قرائت غزلیات عارفانه ی لسان الغیب و تلمیحات استادانه شیخ اجل سعدی و یا ضمن حرکت در فضای پرشکوه مساجد؛ مواجهه با جزئیات کاشی کاری های معرق و رنگ ها و طرح های درهم آمیخته چنان احساسی از آرامش و تحسین و شعف و چنان حالت خلسه ای در انسان پدیدار می کنند که جز مسحور و مجذوب شدن چاره ای نمی یابد. حتی به خاطر آوردن یک اثر نگارگری با تمام لطائف و ظرائف و پیچیدگی ها و درهم تنیدگی نقش ها و صورت ها می تواند در ما چنین احساسی را ایجاد کند، احساسی سرشار از شادی و تحسین و عشق. و به قول علامه محمد تقی جعفری در ما انبساط روانی یا احساس و شهود خاص زیبایی معقول را به وجود می آورند.(جعفری1375. 279) از برجسته ترین خصوصیات صور ت های جمالی می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. دقت ریاضی و نظم هندسی

مشخص ترین و بارزترین خصیصه صور در کسوت جمال، تناسبات هندسی آن است.  صور جمالی چه در جزئیات و چه در کل بنا ترکیبی تکتونیک یعنی ساختاری و بنایی، با اصول هندسی و ریاضی ثابت دارند. تکرار ریتم ها و پیمان ها در دالان ها و رواق ها و مساجد از نمونه های این نظم هندسی است.

2.ایستایی

صور جمالی با دقتی که به جزئیات و تناسبات ریاضی هندسی در آن ها ملحوظ می شود بی اختیار هر بیننده ای را مجذوب خود می کنند و او را در خود متوقف می کنند و به همین دلیل است که مقوله ی زیبایی شناسی جمال را در مقابل جلال ایستا دانسته اند.

3. دقت در جزئیات

صورت های جمالی به نسبت صور جلالی متمایل و متظاهر در جزئیاتند تا در کلیات. نقش های هندسی که در بدنه ها  و اسپر ایوان ها و شبستان ها نقش بسته اند، آجرکاری ها و کاشی کاری های نشسته و نقش بسته بر روی جان گلدسته ها و تقسیمات منظم کاربندی ها و یزدی بندی ها از بستر چهار گوش کف تا آغوش گشاده دایره در سقف نشانه هایی از این گونه ظهور در صور جمالی اند.

صور پرلطف

 جمال حدفاصل دو صفت جلال و ظرافت است. «جمال در اوج تابناکي و تشعشع ظهور، آنجا که به شدت شفاف است و لغزنده، ظهور به لطف و ملاحت مي يابد. به همين خاطر اساساً مقوله زيبايي شناسي ظرافت را همان صفت جمال در صور درخشان و تابناک و شفاف و پرتحرک دانسته و مقوله ظرافت را زيبايي در حرکت اطلاق کرده اند.»(ملاصالحي ب1375. 55)  صفت لطف  يا مقوله زيبايي شناسي ظرافت در شخص با ملاحت ظهور مي کند ودر هنر بيان و نطق و کلام با فصاحت.(همان.55) چنانچه لسان الغیب حافظ  شيرازي نيز در بيتي به آن اشاره دارد، که:

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گ

رفت

آري به اتفاق جهان مي توان گرفت

 

ریزنگاری، کوچک کردن اغراق آمیز مقیاس ها، یا به تعبیر دیگر مقیاس شکنی، از ویژگی های دیگر مقوله ی زیبایی شناسی ظرافت و صور پر لطف است.(ملاصالحی1385. 14)شاخص ترین ویژگی های صور لطیف عبارتند از:

      1. درخشندگی،جلا، تابناکی

صور و شکل های لطیف(ظریف) همواره قرین تابندگی و درخشش هستند، درخششی که نه از نوع مصالح و لعاب، بلکه تابناکی و جلا و نوی در ماده وجود دارد، از درون و جانمایه شیء منکشف شده و به نمایش گذارده می شود.. این درخشندگی بخصوص در هنر عهد صفوی، اعم از معماری، نگارگری، کاشی کاری، گچ بری و خصوصاً ابریشم بافی مشهود است. «این نورانیت و درخشندگی اشراقی و تنزیهی است، تا اثباتی و تشبیهی»(ملاصالحی1385. 13) و مگر نه اینکه پروردگار هنرمند مسلمان همه نور است، پس آنچه متجلی می شود نورانیت و لطافت حضرت حق است.« به دیگر سخن، همان نور الهی است که در درون هر ذره و در هسته ی هر هستی ای که از مبداء فیض به "هست" آمده، به مثابه ی آفتاب درون نهفته است ـ آفتاب و نور الهی ای که مشاهدت و مکاشفت آن و همچنین شنیدن نغمه ها و نجواهای درون هستی، هم گوش های غیب گیر می طلبد، هم چشم های صنع بین.»(همان.13)

     2. حرکت، چابکی، چالاکی

چنانچه اشاره شد زیبایی شناسی لطف را همان مقوله ی زیبایی شناسی جمال در حرکت دانسته اند. ریز نقشی و ظرافت نقش ها و طرح ها و رنگ ها، حالت و احساسی از چابکی و حرکت را القاء می کنند. درخشندگی و ریز نقشی و ظرافت طرح ها و ترکیب و در هم تابیدگی و میل به رشد نقوش بالاخص نقوش اسلیمی، که تنزیه و استعارتی از حرکت حیات مادی به سمت تعالی معنوی اند، چنان فضا را به حرکت درآورده که گویی راهی به عالم بالا گشوده اند. «ویژگی بارز نقش گیاهی که در همان لحظه نخستین توجه مخاطب را به خود جلب می کند، تحرک، پیچ و تاب، رشد و نمو، زندگی و زایندگی آن است.»(نوایی1374. 48)

      3. سبکی

ویژگی های فوق ، یعنی درخشندگی و جلا و از پس آن تحرک و چالاکی، همرا با حجم گریزی و دوری گزیدن از اشکال و احجام ثقیل، احساسی از سبکی را در فضا ایجاد می کند. گنبد های مساجد با آن حجم عظیم و انباشتگی مصالح به لطف طرح و نقش های ملون و تابناک، تا آن اندازه سبک به نظر می رسند که آدمی را بر بال خود به آسمات و ملکوت پرواز می دهند. «اتفاقی نیست، که هیچ شکلی از مقوله ی زمان در معماری اسلامی متعین نمی شودـ گویی همه چیز  در ابدیت جاری است.»(ملاصالحی1385. 15)

      4. تلون

رنگ در اسلام و در هنر اسلامی با هستی شناسی وحیانی آمیخته است، به کارگیری طیف گسترده ای از رنگ ها در انواع هنر، بخصوص در هنر معماری، در نقش بندی و درهم پیچیدن معرق کاشی تا درآمیختن در نور و از روزن شیشه های رنگین در آمدن از صورت های لطیف هنر معماری عهد اسلامی است. رنگ در جهان محسوس، همنشين بي بديل نور است. نور به عنوان مظهر وجود در فضاي مسجد افشانده مي شود تا يكي از عناصر تشكيل دهنده فضاي ادراكي باشد. در واقع نور، تحرك و حياتي فعال به تزئينات اسلامي بخشيده است. نور و تزئينات مسجد، بجاي اينكه ذهن را به دنبال خود بكشد، انسان را به جهاني خيالي رهنمون مي سازد و غالبهاي ذهني را درهم شكسته و به روشنايي دنيايي مي كشاند كه تجلي حق در آن است.«روحانیت و قداست و الوهیت رنگ ها در هستی شناسی اسلامی با روح گرافیک و ذائقه ی زیبایی شناختی ظرافت و صور پرلطف قرابت و مناسبت بنیادین دارد.»(ملاصالحی1385. 15)

از دیدگاه این اندیشمند، تلاقي،  همسويي و اتفاق مقوله هاي زيبايي شناسي جمال، جلال و لطف از ويژگي هاي بارز و ممتاز هنر عهد اسلامي است.(ملاصالحي ب1387. 535)«البته در معماری عهد اسلامی، خصوصاً معماری عهد صفوی، زیبایی شناسی ظرافت و پرلطف بر دیگر مقوله ها و صورت های جمالی و جلالی سیطره دارند؛ مع هذا در آن می توان نوعی تلاقی و همبودی هر سه مقوله را به شکلی مرموز و کیفی و اشراقی مشاهده کرد.»( ملاصالحی1385. 14) «روحي که بر صورت اين هنرها و ديد زيبايي شناسانه اسلام سيطره دارد، اغلب در صفت لطف يا مقوله زيبايي شناسي ظرافت و لطافت و ملاحت تعين به حسن داشته است. با اين وصف موارد بسيار وجود دارد که صور جلالي به موازات صور جمالي و پر لطف، با اقتدار و وزانت و استواري شکوهمندي خاصي بيان شده اند. اگر دخالت و وساطت صور شفاف و پر لطف و غناي طرح ها و نقش ها و رنگ هاي تابنده اي که فضاهاي درون وبيرون معماري مسجدها و مدرسه ها و برج ها و مقبره هاي اسلامي را صاف و مثالي و لغزنده کرده نمي بود به يقين تعين صور جلالي را در معماري اسلامي عميقاً احساس مي کرديم.»( ملاصالحي ب1375. 57 ) و این اتفاق و همسویی منبعث از هستی شناسی و نگرش هنرمند در پروردگار است که او خود در صفات متکثر است و در ذات واحد، و اسماءالحسنای او در ظل و سایه همند، نه در مقابل هم.

مصادیق ظهور صفات جلال، جمال و لطف

صفات و ویژگی های هر یک از مقوله های جلالی یا جمالی در انواع هنر مشترک می باشد؛ لیکن بسته به نوع هنری که در آن متجلی می شود، نحوه ی بروز و ظهور آن متفاوت می باشد. «چنان که تأکيد شد صور جلالي بر حذف و يا در مواردي استحاله اجزاء و يا برجسته کردن ناگهاني بخش يابخش هايي بر بخش ها و عناصر ديگر و همچنين گاه با تقابل قرار دادن عناصر متضاد مي تواند احساسي را در نفس ما برانگيزد که تأثرات و انگيزش هاي آن، خصلت هايي را بيان مي کنند که کم و بيش متفاوت از صور ديگر مقوله هاست.»( ملاصالحي ب1375. 53) این تأکیدها و به یکباره برافراشتن ها و در تقابل قرار دادن عناصر متضادـ که از خصائص صور جلالی اند.ـ احساسی را در بیننده ایجاد می کند که متفاوت از تأثیرات دیگر صور هنری است و البته این صفات چنان درهم آمیخته اند که هر یک تکامل بخش و تعالی دهنده ی دیگری اند.

در نظر هنرمند مسلمان هنر تبلور و نمودی از ره آورد وی از حقیقت عالم برتر و عالم حسن است و هر چه جمال و حسن در این عالم محسوس است و قابل استحسان همه ثمره ی حسن و جمال آن عالم است. و درواقع هنرمند باز می آفریند.«هنرمند معمار فراخوانده شده تا حقيقتي متعالي و عقيده و آرماني معنوي را که مشحون از احساس مقدس و تجربياتي که تا عمق ايمان و انديشه و خاطره هاي ازلي و سنت او نفوذ وريشه دارند، با کشف قابليت هاي ماده و مصالح، محدوديت و حصار فضا را شکسته و از صحت و سکون حجم و کدورت ماده هر چند به رمز هر اندازه به تمثيل فرا رود.»(ملاصالحي ب1375. 57) به تعبیری این حقیقت است که از عالم غیب بر هنرمند متجلی می شود و هنر تصویری از عالم والا و امر برتر است، انوار صفات حق است که از آئینه وجود هنرمند در اثر وی بازمی تابد.این واقعیت مشتق از حقیقت و این تشبیه از تنزیه مطلق، به قدر قرب خود به آن امر منزه و یا آن حقیقت است، که اعتبار می یابد و احساسی متفاوت می آفریند.«صوري که در هنرها تعين جمالي دارند همواره در تناسب، تعادل و توازن عالي بين صورت و معنا، ماده و صورت، ظرف و مظروف، وفاق و سازش ساختمند( techtonic) بين جزء و کل و همچنين تقارن ها و نسبت هاي عالي ظهور مي کنند. صورت هايي که تعين جلالي دارند همواره ترکيبي اندام وار و يا ارگانيک داشته، معنا، کل و ايده ي کلي بر صورت و اجزاء سيطره افکنده و با وزانت و اقتدار و وقار، استواري و عظمت ظهور کرده و گاه در صوري که ماده بر شکل، گاه معنا بر صورت، يا مظروف بر ظرف تسلط داشته، تعين مي يابند، صور جمال را حد اعتدال بين مقوله ي صور جلالي و صور ظريف دانسته اند و صور پرلطف را مقابل صور جلالي قرار داده اند. يعني آنکه اگر صور جلالي بر ماده و معنا و ايده ي کلي تأکيد مي ورزند، صور ظريف و پرلطف بر صورت. اگر آن يکي در نخستين مواجهه احساس و انديشه ما را از وزانت و اقتدار خود متوقف و حقير و کوچک مي سازد، اين يک بي اختيار و ناگهان در آغوش گرفته و پذيرفته، محو و مات درخشندگي، ريزنقشي و شفافيت خود مي کند.»(ملاصالحي ب1375. 55)

این چیرگی و تسلط مقوله ی ظرافت و لطف بر صور جلالی نیز مشحون از نوع نگرش معمار مسلمان ـ بخصوص عهد صفوی ـ در پروردگار خویش است. عظمت و سطوت در سایه نقش و طرح های پرلطف قرار گرفته است، جلالت حضرتش را هیچ کس برنمی تابد، چنانکه موسی(ع) برنتافت. و به قول شاعر:

در رخ لیلی نمودم خویش را

سوختم مجنون خام اندیش را

جلوه نمودن حضرتش در عالم ماده، اگر برکسی مکشوف شود، همچون مجنون عنان عقل از کف خواهد داد. حضرت امام خمینی(ره)  نیز لطف خداوند را به سبب همین مظروف ناتوان مسلط بر عظمت حضرتش می داند:

                  «و عظمت از صفات جلال است و ما گفتیم که هر صفت جلال را جمالی است و اگر این جهت نبود و لطف و رحمت در عظمت و قهر مختفی نبود حضرت موسی از غشوه ای که به او دست داده بود هرگز به هوش نمی آمد و دل هیچ سالکی را طاقت مشاهده ی قهر و عظمت نبود و دیده ی هیچ عارفی تاب نگاه آن نداشت و لیکن رحمت اوست که همه چیز را فراگرفته است.»(امام خمینی1387 .72)

ملا صالحي در بيان تلفيق و تلطيف معماري "جلالي" بواسطه مقوله هاي "ظرافت" و "جمال" به نقوش و طرح هاي الوان و در هم تنيده معماري مسجدـ بناهاي مذهبي ـ چنين اشاره مي کند که «سردر بلند و مناره هاي خوش افراشته و گنبد آسماني و فضاي پرشکوه شبستان مرکزي مسجد امام اصفهان از نمونه هاي تعين صور جلالي در معماري ايران اسلامي است. در اين جا هرچند طرح ها و نقش ها و رنگ ها و خطوط خوش نوشته کوفي و ثلث و بازي با طاق ها و پنجره هاي فراخ که از هر سو نور را به فضاهاي درون مسجد وارد کرده و مي تابانند، به جاي آينه ها، فضا را شفاف و لغزنده و پرتحرک کرده و وسعت و تداوم داده اند، اما چيزي از شکوه و تعين جلالي نکاسته است. انبوه بي شمار نقش ها و حرکات پيچان طرح هاي اسليمي از يک سو و حرکت موج به موج آن ها از زير تا اوج به ويژه تا نقطه مرکزي در اوج گنبد، چنان عمق و ارتفاع و کثرت و وحدت، متناهي و نامتناهي را به هم تنيده اند که احساس کنيم در فضايي قرار گرفته ايم که انبوه طرح ها وتنوع و غناي نقش ها و شفافيت رنگ ها در يک ترکيب زنده و اندام وارچون کلام وحياني قرآن، بي مرز و نامتناهي، صحت و سکون و ايستايي حجم و ماده و مکان را شسته، دوار و پيچان، شکوهمند و پر وسعت جهاني از حرکت و جنبش و تداوم در اطراف و بالاي سر ما بر احساس و انديشه ما سيطره افکنده است. در اينجا نيز آنچه که صور جلالي را تعديل کرده همآغوشي صورپرلطف و سيطره مقوله زيبايي شناسي ظرافت که ريزنقشي، شفافيت، درخشندگي و تحرک از خصلت هاي بنيادي آن تشخيص داده شده مي باشد.»(ملاصالحي ب1375. 58)

اهمیت بررسی مفاهیم و مقوله های زیبایی شناختی در مسجد

 مسجد از نخستین آن که مسجدالنبی است و تا آخرین و امروزینش، مستعدترین و شایسته ترین مکان جهت تبلور هنر و معماری قدسی است."خانه ی خدا" بیش از هر فضای دیگری محل تجلی صفات "خدای خانه" است. و صفات جمال و جلال حضرت حق از آن جمله اند.«مسجد به عنوان برجسته ترين بناي معماري اسلامي جلوه اي از زيبايي هاي ديداري و نمونه بارزي از آميختگي و ارتباط شكل هاي نمادين با باورهاي ژرف اعتقادي است. مسجد در ذات خود تجلي حضور باورهاي قدسي و ديني در زمينه زندگي مادي است، كه علاوه بر تامين كالبد مكان عبادت با زبان كنايه و اشاره هنر از معرفت ديني و راز و رمز شريعت سخن مي گويد و از اين رو اهميت و قداست ويژه اي دارد. مسجد در اصل منسوب به ذات اقدس خداوندي است و در بيان معماري هنرمندانه از آسماني ترين دريافتهاي اشراقی بهره گرفته است.»(ستاری    1379. 439)

تأثیر اجزاء و عناصر مسجد در تعینات جلالی ،جمال و ظرافت

1. گنبد

گنبديکي از عناصر وحدت بخش در معماري مساجد است . هم به عنوان سقفي است که فضا را از عوامل بيروني حفظ مي کند، و هم نمادي از گنبد آسمان را تداعي مي کند که عالم هستي را با عالم ماوراء مرتبط مي سازد. گنبد سمبل و مظهر گنبد آسماني و نشانه عالم نامحدود بي کران روح است. «نقش هاي هندسي و خطوط اسليمي داخل و روي گنبد، عموماً به مرکز طاق منتهي مي شوند، که رمز وحدت را با خود همراه دارد و همه حرکت ها در نهايت متوجه يک مرکز مي شوند.» (ذوالفقارزاده1379. 318)گنبدخانه، عروج از مكعب به عنوان مظهر خلقت انسان و تبديل آن به دايره گنبد است كه مظهر عرش الهي و بارگاه حق است. «گنبد نماد آسمان، صعود و بهشت است.»(یوسف کیانی1369. 29)

گنبد به لحاظ حجم  و ابعاد، بواسطه ی مقیاس شکنی و برجسته شدن فرم و شکل متضمن صفات جلالی است. تأکید بر حجم و ماده، عظمت و پیروی از اصل تقابل (در فرم و حجم) از یکسو و علو معنوی و آرامش روحانی از دیگر سو تکیه بر صورتی جلالی داشته ، و حالاتی چون احساس تعالی جویی، شکوه اندیشه و ایمان ، بالندگی و میل به بیکرانگی را در آدمی ایجاد می کند. در عین حال دقت در تقسیمات هندسی، بکار گیری نقوش هندسی و حاکم شدن نظم کیهانی و تبعیت از اصول تقارن وتناسب و تعادل جلوه ای جمال را در آن تداعی می کند. و درآمیخته با عظمت جلالی آن از شدت سطوت و جلالت آن می کاهد.

احساس سبکی و شوق به پروازی که در سایه این آسمانه ها وجود دارد، ناشی از سیطره نگارینه ها و نقش های پر لطف و ظرافتی است که در دامن گنبد نشسته و نقش بسته است. حضور در گنبد خانه ها با آن حجم وعظمت، بواسطه ی نقوش اسلیمی و خطوط گردانی که در هم تنیده اند به هیچ روی خوف انگیز و سنگین نمی نماید. به لطف صورت های پرمهر نقوش پیچان و تابان و دوار و در حرکت، و دنیای رنگ های درخشان کاشی های معرق و ریزنگاری ها ی آن بام آسمان و عرش الهی است. بر این اساس شاید بتوان اینگونه گفت که نمود گنبد در بستر شهر و در نمای بیرونی بیشتر جلالی است و در داخل این صور ظریف و جمال اند که بیشتر غالب هستند. هر چند که این جلالی و بودن و شدت عظمت و سطوت آن نیز بسته به نوع گنبد و رنگ پوشش آن است. گنبد مسجد شیخ لطف الله با رنگ خاکی و نوع نقش های نشسته بر آن و همچنین بواسطه ی فرم آن که بر مسجد آرمیده است؛ بیش از گنبد مسجد امام (در نقش جهان) با آن گنبد برافراشته و رنگ فیروزه ای که تکیه به آسمان می زند، جمالی به نظر می رسد ، و گنبد آن دیگری جلالی تر.

همچنینمی توان از گنبد تاج الملک مسجد جامع اصفهان ، گنبد مسجد جامع قم ، زواره و یا اردستان به عنوان گنبد هایی که بیشتر دارای صفات و ویژگی های جلالی اند نام برد. آنهم به واسطه حجم وسیع و خلوص آن ها از هر نوع تزئینات در پوسته ونمای بیرونی آن. عظمت و شکوه و سطوت نهفته در خلوص و توده ی عظیم ماده احساسی از خضوع و احترام و کرنش در مقابل امری نامتناهی را در ما برمی انگیزد. در عوض آنچه تا حدی از جلالت آن می کاهد، نوع ماده ای است که در آن به کار رفته است؛ خشت و آجر. خاک عامل اتصال و همسویی و خویشاوندی انسان با این حجم عظیم است. گویی تقارن و همجنسی و همسنخی وجود آدمی و آن گنبد تجسمی از صور جمالی را در وی نمایان می سازد .

2. شبستان

شبستان با هندسه ای منظم، کاربندی ها و یزدی بندی های مرتب و منتظم و با ریتم ها و دهانه های تکرار شونده و همسان نمود بارز یک فضا با صورت جمالی است که همواره احساسی در انسان ایجاد می کند، که خود را جزئی از هندسه ی منظم و زیبای آن احساس می کند. تبعیت از اصولی همچون تقارن، تعادل، تناسب، هماهنگی و تناسب هندسی و تأکید بر صورت  حالت سکون و ایستایی در فرد ایجاد میکند. و این سکون و سکوت و ایستایی فیزیکی که دستاورد زیبایی مصالح به کار رفته در شبستان تأثیر قابل توجهی در تغییر صورت فضای آن از جلالی تا ظرافت دارند. شبستان هایی چون شبستان بیت الشتاء مسجد شیخ لطف الله، به دلیل حجم  مصالح به کار رفته و قوس های کم خیز آن، حالتی از وزانت و وقار و سنگینی که از ویژگی های صور جلالی است، در خود دارند . در اکثر مساجد دیگر به خصوص مساجد عهد صفوی این سنگینی به مدد ازاره های سنگی منقش به نقش های هندسی و انتزاعی و بازوبندی های مکتوب و همچنین کاشی های معرق و شفاف و یا آجرکاری  صورتی جمالی تر یافته و یا آنکه مانند شبستان مسجد سپهسالار با هنر گچ بری، صورت برجسته ای از هنرنمایی هنرمندان در صورت های پر لطف و ظرافت می شوند.

3. محراب

تنها عنصر جهت دهی در مسجد، که مسجد حول محور آن شکل می گیرد، محراب است. محراب در حقیقت نمادی از قبله  و سمت نمازگذاردن و عبادت است. البته این بدان معنا نیست که مسجد دارای یک مرکز جهت انجام مراسم عبادی یا آئینی است؛ محراب تنها نشان دهنده ی جهت قبله است. و این در حالی است که تمام فضا آنچنان شکل گرفته است که حضور حضرت حق در آن احساس می شود. به هر صورت، شايد اين نبودن مرکزيت جلوه کالبدي اين آيه قرآن باشد که " فاینما تولو فثم وجه الله".

محراب به تعبيري قلب مسجد و نقطه تمركز آن و از سويي مظهر الوهيت به شمار مي رود.(بوکهارت،   1384. 98) محراب در سوره آل عمران نوعي پناهگاه4 معرفي شده است و قوس و مقرنس آن آرام آرام مارا از آن حدود مادي جدا و وارد يك قلمرو معنوي مي كند. اين دوار بودن گنبد ومقرنس ها و قوس محراب ما را از آن محدوديت به يك استعلاي روحي مي كشاند.  محراب مأمن و ملجأی است که انسان را وارد یک قلمرو معنوی می کند. و معمار مسلمان به مدد نقش ها و صور ریز نقش و در هم تنیده سعی در تقویت این معنویت داشته است. محراب ها با هر نوع تزئیناتی، چه مانند محراب اولجایتو غرق در تزئینات گچی خطوط کوفی و نقوشی گیاهی و در هم تابیده و چه مانند محراب شیخ لطف الله آراسته به کاشی های معرق لاجوردی و فیروزه ای مصادیق متعالی صورت های جمالی و لطیف اند.و ریزنقشی،درخشندگی وحرکت و چالاکی از خصیصه های آنهاست. 

4. ایوان ورودی

ورودي در مساجد ايران، جايگاه انتخاب و اطمينان است و تمايز را در مكان نشان مي دهد و بيان مي دارد كه هويتي قدسي و كاملاً متفاوت با پهنه هيولايي اطراف در حال وقوع است. عمدتاً ورودي هاي مساجد ايران حركتي روحاني به سوي آسمان دارد. هندسه پيش طاق يا ايوان ورودي به صورت يك مستطيل كشيده است كه عمدتاً با دو مناره در دو طرف تركيب مي شوند و با زبان سكوت شهادت مي دهند كه در اين جا اتفاقي مقدس رخ مي دهد. علاوه بر اين تفاوت مقياس و شكستي كه در خط آسمان عناصر اطراف خود ايجاد مي كند، بر حركت عمودي رو به بالاي ورودي بيشتر تأكيد مي كند. اين عروج روحاني در پيش طاق با موتيف هايي چون مناره ها و كاشي كاري ها بر روي مناره ها به صورت آجركاري و يا طرح هاي اسليمي، مقرنس ها، پيچ هاي تزييني نيلي رنگ محيط و قوس هاي تيزه دار بيان مي شود. فضاي ورودي آغاز سفر عرفاني است كه درون را به آنچه شايسته رسيدن اوست، سوق مي دهد. به تعبیر بوکهارت«دروازه مسجد،  اشاره به دروازه بهشت و در رحمت الهی است.» (بوکهارت1384. 98) این دروازه های بهشت بواسطه ی ابعاد و اندازه و مقیاس شکنی متضمن مشخصه های جلالی اند ، لیکن به دلائلی که پیشتر به آن ها اشاره شد آراسته به صورت های جمالی و لطفند.

ایوان ورودی مسجد و  مدرسه مادرشاه (چهارباغ) در اصفهان بی تردید یکی از نمونه های بی بدیل معماری اسلامی ایرانی در تلفیق صورت های جلالی و جمالی و از آن رهگذر پرلطف است. افزایش به یکباره ی ارتفاع ورودی و عرض دهانه ی آن، بر مقیاس شکنی جلالی دلالت داشته و کتیبه هائی به خط ثلث بر پیشانی ایوان بر اقتدار آن می افزایند. تناسبات دقیق، منظم و هندسی طاق نماها در اسپر ایوان اشاره به صورت های جمالی داشته و دریای مواج نقوش پرظرافت هندسی و گیاهی درهم پیچیده از نمونه های عالی صورت های پرلطف و ظریف است. ایوان ورودی مسجد جامع یزد آنچنان محکم بر گستره ی آرام حیات شهر یزد و مسجد نشسته است، که یکی از جلوه های بارز صورت های جلالی می نماید.

5.  رواق

رواق حد واسط بین فضاهای سرپوشیده و صحن مسجد است. سلول های نیمه عریانی که رقص دائم نور و سایه در آن بر زیبایی و غنای بصری آن می افزاید. رواق های مسجد حرکت در فضا را مسدود می سازد، بدون اینکه در آن مداخله کند و بدین نحو انسان را به آرامش و سکون دعوت می کند.،که این خود از نشانه های بارز صورت های جمالی است. ستون های رواق که پشت سرهم چیده شده اند، نشان از تکرار و ذکرند. مسیر حرکتند، لیکن گام به گام تا رسیدن به شبستان انسان را متوجه حضور در خانه ی خدا می کنند. تکرار دهانه ها و طاق ها مشوق حرکت در فضا هستند، نه آن نوع حرکت که صورت های جلالی بیشتر بر آن تکیه دارند.ـ به سمت درون و بالا ـ لذا رواق از جمله عناصری است که بیشتر دارای صورت های جمالی به نظر می رسد. و تناسبات دقیق ریاضی دهانه ها و تزئینات هندسی آن ها گواه این مدعاست.

6. صحن

یکی از عناصر مهم معماری مساجد، صحن و حیاط است، که همانند طرح و نقشه ی مسجد النبی از طرح مربع یا مستطیل برخوردار است. صحن در مسجد اهمیت خاصی دارد، چرا که در واقع شکل و فرم و عناصر تزئینی ابتدا در همین صحن ها به نمایش در می آیند و هنگام ورود به مسجد به یکباره قسمت اعظمی از آن، که تا پیش از آن نامکشوف بود، قابل رؤیت می شود.

صحن مسجد به سبب حضور و اهميت نمادين آب و ايجاد آبنما در آن به نوعي با باغ هاي اسلامي مرتبط است. «آب چه روان و چه ساکن همواره در مسجد حضور داشته است.در واقع حضور حالت هاي مختلف آب ، تعابير متفاوتي است از طبيعت و به نوعي ذات حق است، چرا که طبيعت آينه ذات حقيقت و به عنوان نشانه ذات خداوندي مورد توجه و احترام واقع مي گردد.»(فرخی 1379. 45) آب، نمادي از پاکي اسمان در زمين است. و پالايش و باز در ترکيب با نور، نمادي است ازحاصلخيزي و رشد. امتزاج آب و نور زيبايي و برکت را همزمان به محيط مسجد مي آورد. (رضوی1379. 327)

آب در فلسفه اسلامي بن هستي محسوب مي شود در عين حال عامل تطهير نيز است. اين صفت ذاتي چنان با حقيقت بنا در معماري اسلامي ارتباط دارد که حضورش در متن معماري اسلامي، بنا را مطهر کرده و صفت تطهير مي دهد .آب در عرفان و هنر اسلامي ، جلوه پاکي ها ، زيبايي ها و هم خوي حق است ودربعد نمادين به صورت جاري، قنات و حوض يا آب نما با ابعاد مناسب براي آب کُر در مساجد مختلف وجود دارد.از این رو معمار مسلمان محل حوض آب را در جائی انتخاب می کرد، که حتی الامکان تصویر بخش اعظمی از بنای مسجد، بویژه ایوان ها و طاق نماها  با آن تزئینات زیبا در حوض منعکس شود.که هم آینه وار تصویری از بنا را بنماید و بر جلالت آن بیافزاید و هم زمانی که به تلنگری آینه اش می شکند، مصداق آیه "کل من علیها فان"باشد و پایدار بودن او و به فنا پیوشتن جز او باشد. وعلاوه بر آن در شکستن ديد و کاستن از وسعت ابعاد فضاي حياط مسجدنيز مؤثر است .

7. مناره

فضای معماری اسلامی با نور تعریف می شود. "مناره" جایگاهی است که خداوند کلام خود را در قالب اذان، از آنجا به گوش مردم می رساند، در زبان عربی به معنای محل صدور نور به کار می رود. همان گونه که قرآن به عنوان "الهُدی" انسان را در طریق خداپرستی راهنمایی می کند، "مناره" نیز به عنوان جزئی از معماری مسجد، همچون نوری است که مسیر تاریک انسان را در این جهان ظلمانی روشن می سازد. و به تعبیری گلدسته مساجد جلوه ی دعوت جامعه اسلامی است، به سوی انجام فرائض الهی و آغوش گشوده خانه ی خداست، به روی مردمان.به جهت همین معنای اجتماعی و دعوت کنندگی، معماری و ماهیت وجودی مناره ها را می توان جمالی تلقی کرد . دعوت و تکیه بر معنا نیز در آن مشهود است، که با شکستن ارتفاع و اندازه های معمولا اشاره ی آشکار به معانی جلالی دارد.

 

 

جدول شماره 1. بررسی تطبیقی صفات جلالی در عناصر مسجد


 

جلال

وزانت

مقیاس شکنی

تکیه بر اصل تقابل

پویایی

گنبد

 

فرم گنبد بیش از آنکه اوج گرفته باشد در بستر هشت ضلعی ذیل خود آرمیده است.(جامع یزد)

 

گنبد رفیع گوهرشاد از ایوان و گلدسته ها بیشتر خود نمایی می کند(جامع گوهرشاد)

 

در پهنه ی افقی مقابل خود به کمک ارتفاع و طرح هندسی قابل رإیت در تقابل با محیط است.

 

طرح های ساده و دوار روی گنبد دعوت به سوی حرکت  به عالم های بالاتر می کنند(جامع قزوین)

ایوان

 

سمت قبله را تماماً ایوان مقصوره پوشانده است.(مسجد جامع قم)

 

در میان رواق ها به یکباره قامت افراشته است.(تاریخانه دامغان)

 

ایوان در تقابل آشکار با دیگر عناصر(جامع ساوه)

 

این دروازه بهشت است که آدمی را به خود می خواند. بیندیش و راه بیاب.(مسجد کبود تبریز)

شبستان

 

فرم های افقی و حجم عظیم مصالح(شیخ لطف اله)

 

اساساً فرم شبستان ها  با هندسه ی تکرار شونده کمتر در رده ی صورت های جلالی قرار می گیرند.

  

بیشتر اصل تقارن حاکم است تا تقابل.

 

 

دعوت به درون(مسجد نصیرالملک)

گلدسته

 

نه چندان بلند، با جنسی از زمین(فهرج یزد)

 

(مسجد علی)

 

(جامع یزد)

 

رواق

 

(تاریخانه دامغان)

 

اساساً رواق با هندسه ی تکرار شونده، کمتر در رده ی صورت های جلالی قرار می گیرد.

 

عنصر حاکم تقارن و ریتم است و نه تقابل.

 

پویایی در رواق بیشتر از جنس فیزیکی است نه ماورائی.

صحن

 

ایوان ها مؤثرترین عنصر در جلالی جلوه دادن صحن ها هستند.(جامع زنجان)

 

(جامع کرمان)

 

آسمان بار امانت نتوانست کشید... (جامع اصفهان)

 

دامان مهربان عبادت.(آقابزرگ کاشان)

محراب

 

(ایاصوفیه)

 

محراب شخصی ترین جایگاه و مأمن عبادت است. و اساساً دارای صورت های جلالی نمی باشد، مگر آنکه اهدافی جز عبادت ـ فی المثل قدرت نمایی حکومت ها و یا تآکید بر یک شخصیت  در آن مد نظر باشد.

 

 

جدول شماره 2. بررسی تطبیقی صفات جمالی در عناصر مسجد


                               

جمال

نظم هندسی

ایستایی

گنبد

 

گنبد ها به سبب شکل خارجی خود امکان استنباط صورتی جلالی را بر ذهن مترتب می کنند، لکن از جهت معنا و نیز ظرائف نقوش خود دعوت به پویایی و حرکت به سمت بالا دارند.

 

ایوان

 

(جامع اصفهان)

 

اساساً ایوان ها که آستانه ی آسمانند دعوت به حرکت می کنند، چه در صورت و چه در معنا .

 

شبستان

 

منظم و در پی هم چونان صف نمازگزاران.

 

اینجا سکون و بی تحرکی مقدمه تفکر و عبادت می شود.

گلدسته

 

خطوط معقلی نقش بسته بر  روی بدنه مناره بیشتر مشحون صورت های جمالی اند .

               

تعدد گلدسته ها نوعی یکپارچگی و هماهنگی و از آن ره سکون ایجاد کرده است.(سپهسالار)

رواق

 

(جامع نائین)

 

   ریتم ها و دهانه ها دعوت به حرکت می کنند.

صحن

 

(نصیرالملک)

 

 

لحظه ای توقف و نگریستن آسمان و زمینی در جاری ابدی حیات ـ آب ـ به هم آمیخته اند.

محراب

صورت های جمال در محراب تا آن اندازه شفاف اند که بیشتر در صورت های لطف ظهور می یابند.

 

جدول شماره 3. بررسی تطبیقی صفات لطف در عناصر مسجد


 

لطف

درخشندگی، جلا، تابناکی

ریزنقشی، تلون

سبکی، چالاکی

گنبد

 

 

(شیخ لطف الله)

 

(شیخ لطف الله)

 

(شیخ لطف الله)

ایوان

 

(جامع یزد)

 

(مادر شاه)

 

(شیخ لطف الله)

شبستان

 

(امام اصفهان)

 

(نصیرالملک)

 

(سپهسالار)

گلدسته

 

نقوش همانند نیلوفر در بدنه ی بیشتر گلدسته ها در لباسی از معرق کاشی بر قامت مناره ها تابیده اند.

 

(امام اصفهان)

رواق

 

(معماری شبه جزیره عربستان)

 

(امام اصفهان)

 

 

(نمونه معماری جنوب شرق آسیا)

صحن

 

(جامع اصفهان)

 

 

(امام اصفهان)

 

صحن ها بیشتر آئینه ای جلالی اند لیکن نقوش آمیخته در بدنه ها و لشپر ایوان ها و انعکاس آنها در حوض آسمان نمای آن ها لطافت را دو چندان می کند.

محراب

 

محراب آغوش گشوده ی پروردگار در بطن مسجد است؛ مگر می تواند در صورتی جز لطف ظهور یابد!؟

 

(محراب اولجایتو)

 

(جامع زواره)

 

نتیجه گیری

معماری به عنوان هنری که بیش از دیگر هنرها مشحون و معطوف به شیوه ی نگرش به هستی و نگاه فلسفی است؛ مظهر و نمونه ی کامل شیوه ی اندیشیدن و زیستن در هر دوره و عهدی است. به خصوص رنگ خدایان در هر قوم و ملتی بوضوح در معماری اشان رؤیت می شود. از آن جا که خدای و خدایان به هر صورت در عالمی بالاتر از خاک متصور می شوند، لذا معماری یا هنری که از نوع هنر آئینی و قدسی است؛ جلالی قلمداد می شود. لیکن در هنر ـ و بخصوص معماری ـ ایران عهد اسلامی ویژگی جلالی نیز در پوشش و نمائی از مهر و لطف قرار دارند. و به نظر "ملاصالحی" غالب ترین ویژگی هنر و معماری اسلامی صورت های و ویژگی های ظریف یا لطیف است، لیکن درآمیخته و ممزوج گشته با صور جمالی و جلالی.

علیرغم درهم تنیدگی سه صورت زیبایی شناسی در هنر معماری عهد اسلامی تلاش شد تا بتوان بر اساس ویژگی های آن ها این صورت ها را در اجزاء و عناصر از هم تفکیک نمود. در مساجد که نمادهای معماری دوره ی اسلامی هستند؛ عناصر اصلی آن معرفی و به تبیین کیفیت تعین صفات سه گانه فوق الذکر در آن ها پرداخته شد.

به نظر می رسد، با توجه به مباحث شکل گرفته، از جلالی ترین تا لطیف ترین صورت ها را بتوان اینگونه معرفی کرد: صحن ها با سقفی از آسمان و امکان رؤیت هیأت کلی مسجد و نمایی از ایوان ها از جلالی ترین عناصر مسجد هستند. پس از آن ایوان ها ـ چه درآیگاه ها و چه مقصوره ها ـ به سبب ارتفاع و مقیاس شکنی شان، در مرتبه ی معماری جلالی قرار می گیرند. گنبد چه به لحاظ معنایی و چه به جهت عظمت و شکوهی که داراست، متضمن صفات جلالی است. شبستان و رواق به سبب نظم و ریتم هندسی که در آنها غالب بوده بیشتر دارای مظاهر جمال اند. و در انتها محراب که آغوش گشوده ی بنده پروری پروردگار در مسجد است دارای لطیف ترین و ظریف ترین صورت هاست.

ذکر این نکته نیز ضروری می نماید، که بسته به نوع مصالح و تزئینات بکار گرفته شده بر روی بدنه عناصر مذکور، تمایل به سمت صورت دیگری جز آنکه ذکر شد، میسر خواهد شد.

پی نوشت

1.        دکترای باستان شناسی از دانشگاه آتن و عضو هیأت علمی گروه باستان شناسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران

2.        wolflin

3.        P.A.Michelis

4.        "...کلما دخل علیها المجراب وجد عندها رزقاً.."(آل عمران .37)

منابع و مآخذ        

- انصاري، ناجي محمد حسن عبدالقادر.1378.تعمير و توسعه مسجد شريف نبوي در طول تاريخ. ترجمه: عبدالمحمد آيتي. تهران. مشعر.

- بوركهارت، تيتوس .1384. هنر اسلامي ، زبان و بيان . ترجمه: مسعود رجب نيا. تهران. سروش .

- پوپ،آرتور ایهام .1365. معماري ايران تا پيروزي شكل و رنگ. ترجمه :كرامت الله افسر. تهران. يساولي.

- جعفری،محمد تقی. 1375. زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام. تهران. کرامت.

- خمینی، روح الله .1387. شرح دعای سحر. ترجمه:سید احمد فهری. تهران. اطلاعات.

- ذوالفقارزاده، حسن . 1379. "روح وحدت". مجموعه مقالات دومين همايش بين المللي( معماري مسجد،افق آينده).ج1 .دانشگاه هنر. دانشكده پرديس اصفهان.

 - ستاري ساربان قلي، حسين .1379 ." تجلي عرفان نور و رنگ در معماري مساجد " . مجموعه مقالات دومين دوره همايش بين المللي (معماري مساجد، افق آينده ) .ج2.دانشگاه هنر اصفهان.

- فرخي، عليرضا .1369."طبيعت در معماري مسجد". مجموعه مقالات دومين همايش بين المللي(معماري مسجد،افق آينده) .ج1. دانشگاه هنر. دانشكده پرديس اصفهان.

- رضوي، نيلوفر . 1379."معماري مسجد، موسيقي نور". مجموعه مقالات دومين همايش بين المللي( معماري مسجد،افق آينده) .ج1.دانشگاه هنر. دانشكده پرديس اصفهان.

- شبستری، محمود .1380. گلشن راز. به کوشش پرویز عباسی داکانی.تهران. پیام.

- ملاصالحی،حکمت الله . 1373."جمال و جلال در هنر". کیهان فرهنگی. سال یازدهم. شماره 9و10. 36-41.

- ملاصالحی،حکمت الله، الف .1375. "معماری و صور جلالی". کیهان فرهنگی. سال سیزدهم. شماره 129. 44-47.

- ملاصالحی،حکمت الله، ب . 1375. "معماری و صور جلالی". کیهان فرهنگی. سال سیزدهم. شماره 130 و 131. 51-59.

- ملا صالحی،حکمت الله . 1385. "مقوله زیبایی شناسی ظرافت و برخی از صور آن در هنر دوره ی صفویه". فصلنامه گلستان هنر. سال دوم. شماره 3. 10-17.

- ملاصالحی،حکمت الله الف . 1387. "از سطوت جلالی معماری تخت جمشید پارس تا معماری حکمت متعالیه صدرای شیرازی". مجموعه مقالات یازدهمین و دوازدهمین همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتألهین شیرازی(ملاصدرا). تهران. بنیاد حکمت صدرا. 201 -212.

- ملاصالحی،حکمت الله ب .1387. "مقوله زیبایی شناسی جلال و مضامین جلالی در شعر حافظ". فیلسوف فرهنگ جشن نامه استاد دکتر رضا داوری اردکانی. تهران. مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.

- نوایی، کامبیز.1374. "نکاتی پیرامون نقوش اسلامی". صفه. سال پنجم. شماره 19 و 20. 44-53.

- يوسف كياني، محمد. 1369. معماري ايراني در دورهاسلامي . تهران. چاپخانه ارشاد اسلامي.

- هيلن براند،رابرت .1377. معماري اسلامي. ترجمه: ايرج اعتصام. تهران. شركت پردازش وبرنامه ريزي شهري.