همکاران محترم:
فایل معماری و عکاسی در لینک زیر موجود است
همکاران محترم:
فایل معماری و عکاسی در لینک زیر موجود است
نویسنده: فرشته خوش کلام- ارائه شده در دومین همایش هنر نبوی.(زمستان88)
مقدمه
معماري عرصه و تجلي گاه آرمان ها و مفاهيم و بنيان هاي فکري معمار است، آنچه به آن مي انديشد و هر آنچه را که به آن باور دارد در تجسم احجام و اشکال تجلي مي يابد. معماري جلوه ي باورهائي است که از سرچشمه هاي جوشان يک نظام زيبائي شناسي مبتني بر آرمان ها نشأت گرفته است. از آرمان هاي هنرمند معمار که آن نيز اساساً سرمنشأ ديني و نوع جهان بيني وي دارد. انسان در مواجهه با خداوندگار خويش گاه او را به صفات جمال در مي يابد، گاه به جلال. «اين که چرا اين يا آن قوم به مقوله ي"جمال" تکيه مي ورزند و قومي ديگر به مقوله ي "جلال" به سبب تنيدگي نسبت استحساني و هنر و هنرمندي آدمي است با همه ي حرکات و سکنات مرگ و زندگي او.»(ملاصالحی1378. 40) هم چنین در ادیان و آئین های مختلف نوع نگرش در وجود معبود متفاوت است و از آن بالاتر معبودها چهره های مختلفی از خود نشان می دهند.
هنرمند مسلمان در ديدي جامع نگر خداوند را در هر دو وجه جمال و جلالي دريافته است.گاه خود را به دامان پر مهر يار جميل مي افکند و گاه مقهور اجلال جلوه ي جلال حضرت حق مي شود، و از اين روست که برخلاف معماري هاي آئيني ديگر که يا جلالي اند يا جمالي، معماري دوران اسلامي معماريي است جمالي ـ جلالي. خداوندگار هنرمند مسلمان نه چنان غضب آلود و قهار چون "يهوه" يهود در او مي نگرد که ظهورش در اثر تهي از ظرافت و زيبائي شود و نه چنان "برهمن" هندو لطيف و ظريف است که ظهورش هنرمند معمار هندو را در خلق نگاره ها و ظرائف باقي گذارد. هنرمند مسلمان پروردگار خويش را به« يا من له الجمال و الجلال» (دعاي جوشن کبير) مي شناسد.
پيشينه صورت های جلالي و جمالي
به قدمت حضور انسان در کره خاکي، و پاي نهادنش بر اين آفريده ي نگارين آفريدگار، آثاري که رنگ و بوي هنر از آن به مشام مي رسد؛ از ابتدائي ترين بشر غارنشين تا انسان متمدن امروزين به چشم مي خورد. هنر در جان و روح آدمي سرشته است، چه آنکه روحي در جان آدمي دميده شده است که سرمنشأ زيبايي و زيبايي آفريني است. (فنفخت فيه من روحی) و آدمي به پشتوانه روح خدائي خود، به محض حضور در ارض و روزگار، آفريده است و جوهره ي جان خويش را به نمايش عالميان در آورده است. هنر و مصنوعات هر قوم و هر دوره اي ملهم از نوع نگاه ايشان به هستي و شيوه ي زندگي و منبعث از آرمان ها و مفاهيم و بنيان هاي فکري و عقيدتيشان بوده است. (و مي باشد.) و مسلم آنکه فطرت خداجوي آدمي هماره رنگي از آئين و مسلک خويش را در رنگين کمان هنرنمائي خويش به جاي گذاشته است.
يکي از صفات و ويژگي هائی که همه انواع هنر در همه ي دوره هاي تاريخي را شامل مي شود، "جمالي" يا "جلالي" بودن هنرهاست. بدين معنا که به اقتضاء همان ارزش ها و باورهائي ـ عموماً ديني و آئيني ـ که به آن ها اشاره شد در دوره اي از دوران ميل به هنرهاي جلالي و صور جلاليه شدت گرفته است و در دوره اي ديگر و يا هنر قومي ديگر بيشتر آثار متضمن مفاهيم جمالي و ميل به ظرافت بوده است. به عقيده ملاصالحي:« اينکه چرا اين يا آن قوم و يا اين يا آن دوره بر مقوله "جمال" تکيه و تأکيد ورزيده و قومي و دوره اي ديگر به مقوله "جلال"به سبب همين درهم تنيدگي استحساني و هنر و هنرمندي آدمي است، با همه حرکات و سکنات مرگ و زندگي او.» (ملاصالحی1373. 40) ملاصالحی1 در این مقوله ضمن بیان آراء اندیشمندان و پژوهشگرانی چون ولف لین به بسط این مقوله می پردازد.«به باور ولف لين2: در دوره هايي که خدامحوري بر تفکر، تعقل و نظام دانايي و ارزشي فرهنگ ها سيطره داشته، ذائقه زيبايي شناختي در آثار هنري با تعين جلالي ظهور کرده است و در دوره هايي که انسان مداري و ارزش هاي بشري سيادت مي کرده، خلاقيت و هنر و هنرمندانگي و ذائقه زيبايي شناختي تعين جمالي داشته اند.»(ملاصالحی1387. 206)هم چنین«ميشليس3 انديشمند معاصر يونان در زمينه استحسان ـ که بيش ازديگران به اين نکته توجه کرده است ـ ادواري که هنر و هنرمندي آدمي در صورت جمالي تعين و تحقق يافته است آن دوره را انسان سالاري(Anthropocraty) دانسته. بدين معنا که "خود بنياد" و انديشه آدمي است که مرزها و چارچوب هاي چنين تعيني را با تکيه بر تناسب ها و تعادلها و تقارن ها که از خصلت هاي صور جمالي مي باشد، مشخص نموده و به تماشا مي نهد. در چنين دوره اي مقياس ها و نسبت ها، انساني است.اما دوره اي که خداسالاري(theocraty) معيارها و مقياس هاي الهي ظهور نموده و هنر و هنرمندي آن دوره تعين و صورت جلالي داشته و فضاي حاکم، فضا و نماي جلالي است که به تماشا درآمده. او هنر هلني عصر کلاسيک را هنر مقوله "جمال" يا هنر جمالي دانسته و هنر عهد مسيحي غرب را "جلالي" و بيزانسي را نيز جلالي با تلفيق از مقوله جمال که از ميراث يوناني بهره جسته است مي داند. نکته مهم اينجاست که ما بدانيم تعين و ظهور هر يک از اين مقوله ها را چگونه مي شود احساس و ادراک کرد.» (ملاصالحی1373. 40)
از جلال تا لطافت در هنرهای اسلامی
در مورد هنر اسلامي « واقعيت اين است که هنرهاي اسلامي و اساساً ديد زيبايي شناسانه اسلام، نه جمالي و جمال مدار به معناي هلني آن بوده و نه آنکه جلالي و جلال مدار به معناي مسيحي.»(ملاصالحي ب1375. 56) ديدي که اسلام از جهان و انسان ارائه مي دهد همه حسن است. (ملاصالحي ب1375. 59) و حسن نه رنگ مطلق جمالي است و نه بروز يکباره جلال. اجلال هيبت الهي است در آميخته با ظرافت صورت هاي جمالي، درهم تنيدگي پيچان حلقه هاي زلف جمال يار است در پناه قامت استوار جلوت جلال، که توأمان در آثار متجلي مي شوند، در آميختن آب و آتش است، تناسب به هنگام و درخور ايستائي و حرکت، مهرباني و قهر، بالندگي و خشوع، تناهي و نامتناهي، بعد و قرب و دفع و جذب.
در کتب آسماني و ديني نيز فراوان به اين آيات و نشانه هاي سرشار از اجلال و صفات جلالي برمي خوريم.آيه ي شريفه ي:" لو انزلنا هذا القرءان علي جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشيه الله" (حشر. 21 ) از مصاديق بارز يک طنين اجلالي است، که عبادالله را متوجه حضور و حاکميت مطلق پروردگار مي کند. «همچنين موارد و نمونه هاي بسيار ديگر نيز در قرآن وجود دارد که آشکارا نيروي خلاق و روح آفرينشگرانه کلام الهي را که به يک آن ارداه خداوند، عالم را فيض وجود مي بخشد، بيان مي کند. بي ترديد آيه «... و اذا قضي امرا فانما يقول له کن فيکون» (اسراء. 2) ازجلالي ترين نمونه هاست.»(ملاصالحي ب1375 .53)
هنر و تعين صور جلالي ، جمالي و پرلطف
جمال، جلال، ظرافت، لطف و يا هر یک از صورت هاي متفاوت بيان حسن و زيبايي در هنر و آثار هنري به شيوه اي بيان مي شوند که خصوصيات منحصر به فردي را در اثر ايجاد مي کنند و از آن رهگذر حالات و روحيات گوناگوني را نيز در مخاطب بر مي انگيزند.ممکن است مقوله هائي مانند «جمال» و «جلال» و «لطف» و «تراژيک» در استحسان از بعد و نظرگاه استحساني طرح شوند، لکن در فلسفه نيز هر کدام موضوع و مقوله مورد بحث فلسفه قرار گرفته اند و با آنکه در دين خاصه در قلمرو عقيده اسلامي « حسن» و «جمال» و « جلال» و«لطف» با معناي صفات «جماليه» و «جلاليه» اي که از مبدأ فيض برعالم هستي پرتو افکنده و با تجربه باطن و شهود و مشاهدت به حضور بر وجود منکشف مي شود و مرتبه اي از مراتب تجلي و ظهور حق مي باشند، همواره معنا و مفهوم غني تر از چارچوب مفاهيم و مصطلاحات استحساني داشته اند.( ملاصالحی1373. 39)
صور جلالی
مقوله ي «جلال» در دو صورت خود را می نمایاند یکی در صورت و دیگری در معنا.«اساساً بيان جلالي و احساسي که در ما برانگيخته گاه منبعث ازتأکيد بر حجم، ماده و وسعت ماده بوده است و گاه نيز تأکيد بر معنا داشته است.»(ملاصالحي ب1387. 208) صور جلالي در کليت اثر هويدا مي شوند و صور جمالي(که عموماً توأم با صور ظرافت و لطفند) در اجزا. و اساساً «آنچه مهم است حسن ظهور در هر مقوله اي است.»( ملاصالحي1373. 40)از ديدگاه ملا صالحي، صور جلالي بر القاي "پويايي" و"بالندگي" و "تحرک" در احساس و ادراک ما شناخته هستند.«خلاصه آنکه "دفع و جذب"، "توقف و حرکت"، "حقارت و عظمت"، "بعد و قرب"، "هراس از فنا" و "عشق به بقا و ابديت"، "شکنندگي و درماندگي"، "استواري و بالندگي" همه حالات و تأثراتي هستند که در مواجهه با صورت هايي که تعين و ظهور و بيان جلالي دارند، در نفس ما برانگيخته مي شوند که با خوف و خشيت و حيرت و يا جسارت مأنوس و انباز شدن با واقعيتي که مشحون از عظمت است و قدرت و استواري لايتناهي بودن توأم مي باشند.»(ملاصالحي ب1375. 53) البته انگیزش و احساس و ادراکی که از صور زیبایی و به خصوص صور جلالی در فرد ایجاد می شود، تا حدی به نوع نگرش ذاتی فرد، تأثرات آئینی، استعدادها، ارزش ها، باورها و اعتقادات او بستگی دارد.
بسط و شناسایی این ویژگی ها در جهت شناخت مقوله های استحسانی مؤثر خواهد بود، لذا ضمن شیوه ی تعین مقوله های زیبایی شناسی جلال، جمال و لطف؛ به بررسی دقیق تر این ویژگی ها خواهیم پرداخت.
1. غلبه معنابر صورت
صورت های جلالی چه آنگاه که به واسطه ی تأکید بر معنا ملموس می شوند و چه آنگاه که به دلیل تکیه بر حجم و وسعت ماده محسوس، همواره تأکید بر معنا دارند. اشاره کردیم که امر متعال فی نفسه جلالی است. لیکن این جلالت در سایه و زمینه ی صور دیگر قرار دارد. چه آنکه با ظهورش همچون رعدی خواهد غرید و توان بازشناسی و دریافت و ادراک آن برای آدمی میسر نمی باشد. امر والا یا مقوله ی زیبایی شناسی جلال همواره کشش به درون و تکیه بر ایده و معنا دارد و اگر در صورت های جمال نیز ظاهر شور همواره بار سطوت و جلالت در معنویت معنای آن نهفته و پنهان است. مانند معنایی که از حجم عظیم گنبد متبادر است. گنبد با حجم عظیمی از مواد و ابعاد درست معنا را نشانه گرفته است، تمثیلی از آسمان است و استعارتی از عروج.
2. ترکیب پیکروار
صورت های جلالی همواره بر کلیت و در معماری بر کلیت بنا اشاره دارند. جامعیتی که اندام گون است و در حال رشد و بالندگی، نه چونان ترکیبی که در صور جمال است هندسی و متقارن. اتفاقاً این ترکیب بر سیطره ی بخشی یا عنصری بر عنصر دیگر دلالت دارد. چونان تصویری از کهکشان و یا تمثیلی از یک درخت. مانند آنچه در بستر شهر اسلامی اتفاق می افتد. بافتی ارگانیک و در هم پیچیده و آرام خفته در دل دشت یا در دامنه ی کوه و به ناگاه سیطره ی حجم، فرم و نقش گنبد و گلدسته های مساجد. سیمای شهر در نقطه ای اوج می گیرد و باز فرو می نشیند.
3. اقتدار و وزانت
هندسه ی نامتقارن و اندام وار، سلطه ی عنصری بر دیگر عناصر و آنهم با تکیه بر معنایی الهی و معنوی در عین خوف و احترام، قرین و انباز آرامشی می شود که در سایه ی عظمت و الوهیت اطلاق اقتدار و وزانت بر آن می شود. چونان اقتداری که ورودی مسجد جامع یزد بر آن تکیه زده است. و یا آن نوع وزانتی که معطوف به حجم ماده و عظمت بناست که در معماری مجموعه ی مسجد جامع اصفهان به وضوح آشکار می شود.
4. پویایی
در مقایسه با مقوله ی جمال ، صور جلالی را پویا دانسته اند. البته آن نوع حرکت و پویایی که در صور جلالی جلوه می کند، متفاوت از حرکت و تحرکی است که در صور جمالی و یا پرلطف ظهور می کند. جلالت امری است متعال و جنبش و حرکت انگیزی آن نیز در همین راستاست. در مواجهه با صور جلالی، اندیشه و درون آدمی و چالش و تکاپو می افتد. متأثر از ابهت و جلالت هنر مبهوت و مشوش می شود، به امن و آرامش رهنمون می شود و بار دیگر خود را در چنبره ی عظمت و سطوت گرفتار می یابد و برانگیخته می شود. این واقع شدن در بین حالات متقابل و متضاد ، بالا و پائین رفتن ها و حقیر و بزرگ شدن ها، امید به رحمت و خوف از اجلال و قهر آدمی را به تفکر وامی دارد. در حقیقت حرکتی که حاصل صور جمالی یا لطیف است، در صورت بیشتر اتفاق می افتد تا معنا، اما چون امر والا یا جلال خود تکیه بر معنا دارد، پویایی و تحرکی از نوع درونی و انفسی ایجاد می کند. و به قول مولانا جان را در بوته ی سودا قرار می دهد:
عشق شوری در نها ما نهاد
جان ما در بوته ی سودا نهاد
5. تکیه بر اصل تقابل
در تقابل قرار دادن یا به هم پیچیدن عناصر متضاد، همچون تاریکی و روشنی، تنگنا و فراخی، تشویش و اطمینان، خوف و رجا، قرب و بعد، سکون و حرکت، حزن و سرور، فنا و بقا، تناهی و نامتناهی، ایستایی و پویایی، کثرت و وحدت و در کل پدیده های متضاد فیزیکی و وجودی همواره در شکل بخشی به صورت های جلالی تأثیرگذار بوده است. از ره آورد این دوگانه ها ویژگی های دیگر صورت های جلالی همچون پویایی و توجه به معنا و بیکرانگی نیز حاصل می شود. سربرافراشتن تک مناره ها در دشت ها، اعلام قطعی حضور گنبد قابوس در دشت گرگان و در تقابل قرار دادن یک عنصر عمودی در افق دشت در معماری، تکیه بر تضاد خطوط افقی و عمودی در شکل گیری خط ثلث ـ که قهراً از مظاهر صور جلالی است.ـ از جمله ی این صورند.
6.عظمت و سطوت
جلال و جلالت توأم و قرین با واژه ی عظمت است. عظمت چه از بعد تکیه بر حجم و ابعاد وچه از بعد بار معنوی و معنایی احساسی از خشیت و کرنش در آدمی ایجاد کرده و بر متانت و علو تأکید می ورزد. این علو معنوی و این آرامش روحانی، شانه به شانه ی شکوه (ایمان و عقلانیت) نوعی بهجت و نشاط توأم با شرم حضور و ادب و کرنش عمیقاً روحانی را در فرد ایجاد می کنند . مانند آنچه حضور در بیت الله الحرام و همجواری و طواف گرد خانه ی کعبه خدا نصیب انسان می کند.
7. مقیاس شکنی
یکی دیگر از جلوه های ظهور صورت های جلالی در شکستن مقیاس ها و اندازه های ریاضی و هندسی است . به عنوان نمونه، هندسه و ریتم تکرار شونده ی طاق ها و تویزه های بازار به یکباره در چهارسوق شکسته شده و مقیاس آن در ارتفاع و ابعاد تغییر می کند. و به واسطه ی این برتری در مقیاس و اندازه ها، حالتی جلالی می یابد.
8. توجه به بیکرانگی
از آنجا که جلالت فی نفسه متعالی است، آنچه در آن صورت شکل می گیرد، نمی تواند هدفی جز جدا ساختن روح و جان آدمی از بستر خاکی و مادی حیات او فراهم آورد. صورت های جلالی سرشار از حیات درونی و سیر انفسی اند. و احساسی از ابدیت را در انسان بیدار می کنند. کشاکش و حرکت و پویایی حاصل از صور جلالی، آدمی را تا مرز حیرت و بهت زدگی و از آن ره تا بیکرانه ها و آن سوی مرزهای مادی رهنمون می کند. خصوصاً هنگامی که در تلفیق و همسویی با صور پرلطف ظاهر می شود.
صورت های جمالی
دکتر ملاصالحی متذکر می شود که احساس و حالتي که به هنگام مشاهده و مواجهه ما با آثار هنري متعين در صور جمالي در ما برانگيخته مي شود تفاوت هاي جدي با حالت و احساس ما در مشاهده يک اثر متعين در صورت جلالي دارد. (ملاصالحي1373. 40) «يک اثر متعين در صورت جمالي همواره در تناسب اجزا و اندازه هاي عالي خود غنوده است. به برکت همين تناسب اجزا در يک اندازه و ترکيب عالي در نخستين مواجهه، حواس و ذهن و انديشه ما خود را مجذوب و غافلگير صورت زيباي آن يافته و با انس و عشق و شور و شعف در زيبايي آن سهيم شده و وجدان ما به تحسين آن برانگيخته مي شود. خرسندي، شعف، احساس آرامش، تحسين، علاقه و عشق حالاتي هستند که صور جمالي هميشه در همان نخستين تماس، روح ما را در خود متوقف مي کنند. اينکه مقوله جمال و تعين آن را در هنر ايستا دانسته اند، به همين سبب است.» (ملاصالحی1373. 40) این ایستایی و توقف ناشی از غافلگیر شدن در برابر جذبه ای است که یک اثر با صورت جمالی ایجاد می کند. تلاوت آیاتی از قرآن که به لطف و مهربانی پروردگار و یا توصیف بهشت موعود اشاره دارد، قرائت غزلیات عارفانه ی لسان الغیب و تلمیحات استادانه شیخ اجل سعدی و یا ضمن حرکت در فضای پرشکوه مساجد؛ مواجهه با جزئیات کاشی کاری های معرق و رنگ ها و طرح های درهم آمیخته چنان احساسی از آرامش و تحسین و شعف و چنان حالت خلسه ای در انسان پدیدار می کنند که جز مسحور و مجذوب شدن چاره ای نمی یابد. حتی به خاطر آوردن یک اثر نگارگری با تمام لطائف و ظرائف و پیچیدگی ها و درهم تنیدگی نقش ها و صورت ها می تواند در ما چنین احساسی را ایجاد کند، احساسی سرشار از شادی و تحسین و عشق. و به قول علامه محمد تقی جعفری در ما انبساط روانی یا احساس و شهود خاص زیبایی معقول را به وجود می آورند.(جعفری1375. 279) از برجسته ترین خصوصیات صور ت های جمالی می توان به موارد زیر اشاره نمود:
1. دقت ریاضی و نظم هندسی
مشخص ترین و بارزترین خصیصه صور در کسوت جمال، تناسبات هندسی آن است. صور جمالی چه در جزئیات و چه در کل بنا ترکیبی تکتونیک یعنی ساختاری و بنایی، با اصول هندسی و ریاضی ثابت دارند. تکرار ریتم ها و پیمان ها در دالان ها و رواق ها و مساجد از نمونه های این نظم هندسی است.
2.ایستایی
صور جمالی با دقتی که به جزئیات و تناسبات ریاضی هندسی در آن ها ملحوظ می شود بی اختیار هر بیننده ای را مجذوب خود می کنند و او را در خود متوقف می کنند و به همین دلیل است که مقوله ی زیبایی شناسی جمال را در مقابل جلال ایستا دانسته اند.
3. دقت در جزئیات
صورت های جمالی به نسبت صور جلالی متمایل و متظاهر در جزئیاتند تا در کلیات. نقش های هندسی که در بدنه ها و اسپر ایوان ها و شبستان ها نقش بسته اند، آجرکاری ها و کاشی کاری های نشسته و نقش بسته بر روی جان گلدسته ها و تقسیمات منظم کاربندی ها و یزدی بندی ها از بستر چهار گوش کف تا آغوش گشاده دایره در سقف نشانه هایی از این گونه ظهور در صور جمالی اند.
صور پرلطف
جمال حدفاصل دو صفت جلال و ظرافت است. «جمال در اوج تابناکي و تشعشع ظهور، آنجا که به شدت شفاف است و لغزنده، ظهور به لطف و ملاحت مي يابد. به همين خاطر اساساً مقوله زيبايي شناسي ظرافت را همان صفت جمال در صور درخشان و تابناک و شفاف و پرتحرک دانسته و مقوله ظرافت را زيبايي در حرکت اطلاق کرده اند.»(ملاصالحي ب1375. 55) صفت لطف يا مقوله زيبايي شناسي ظرافت در شخص با ملاحت ظهور مي کند ودر هنر بيان و نطق و کلام با فصاحت.(همان.55) چنانچه لسان الغیب حافظ شيرازي نيز در بيتي به آن اشاره دارد، که:
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گ ادامه مطلب: معماري مساجد از صور"جلالی" تا زیبایی شناسی "لطف" |